شاخه سیب

دست دراز می کنم و می چینم...

شاخه سیب

دست دراز می کنم و می چینم...

شاخه سیب

سیب همانند معرفت است
سیب همانند حقیقت است
سیب همانند محبت است
سیب میوه صبر است
سیب میوه آن هنگام است که تو ناز می خری و صبورانه با تمام احساس درد را در آغوش می کشی...
که هماره البلاء للولاء بوده و هست...
سیب میوه ولایت است...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

درد( کامل شد)

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۴۱ ب.ظ

انبیاء کارشون این بوده که بیان بین مردم بگن: تعالوا

به تک تکشون! به هر کس به زبون خودش...اما مردم قبول نمیکردن . اونها رو به سکوت دعوت میکردن!

درد انبیاء این بوده! وگرنه اونها محتاج احترام و محبت مردم نبودن که اگر کسی بهشون بی احترامی کرد سختشون بشه. حرفی از خودشون نمی زدن که وقتی به خودشون توهین بشه، ناراحت بشن...

درد انبیاء حتی این نبوده که مردم حرفشون رو نمیفهمن چون قرار هم نبوده مردم حرفشون رو بفهمن. درد اصلی این بوده که گوشی برای شنیدن نداشتن مردم. 

 

درد این بوده که به هر روشی متوسل می شدن تا انبیاء رو به سکوت دعوت کنن!

خیلیا هستن که میان و چیزی از علم و معرفت به ما نشون میدن. اگر نمیتونیم درکشون کنیم باید سعی کنیم خودمونو بکشیم بالا...باید ازشون بخوایم ما رو بکشن بالا! اگر این اتفاق نیفتاد باید از خودمون بپرسیم که چرا نمیتونیم خودمونو بکشیم بالا و چرا میل به بالا رفتن نداریم....چی توی وجودمون درست نیست؟ نه که از اون کسی که چیزی رو دیده که ما ندیدیم، بخوایم که ساکت بشه. چون اون نیازی نداره که به ما چیزی رو نشون بده بلکه ماییم که به اون نیاز داریم! 

 

پ.ن:بیشتر این نوشته از صحبتای کس دیگه ای گرفته شده. من اندازه این حرفا نیستم!


هرچه در این پرده نشانت دهند

گر نپسندی به از آنت دهند


 
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۰۴
سیب

نظرات  (۱۲)

۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۵ حصار آسمان
پس یعنی میدونستن حرفاشون درسته
ولی چون باعث کساد شدن کاسبیشون میشد، قبول نمیکردن
پاسخ:
این که بله...
مهم نبود حرف های چه کسی هست.
ممنون.
۰۵ آبان ۹۶ ، ۰۱:۲۶ °° مریم °°
سلام
پیامبران خدا، صبوری های عجیبی داشته اند. واقعا یک هزارم آن سختی ها را امثال ما نمی توانیم تحمل کنیم. اصلا قابل مقایسه نیست. یک باری داستان زندگی حضرت نوح را از سمت خداآقای عابدینی، گوش میکردم. روضه ای بود خودش، اشک آور... :(

چقدر مداحی قشنگ بود. خیلی.
پاسخ:
سلام
اسم حضرت نوح چیز دیگه ای بوده اینقدر در گمراهی مردم گریه و نوحه کردن که از طرف مردم به نوح ملقب شدن!
مسلما فقط خودشون میتونستن جایگاه خودشون رو داشته باشن.
خواهش می کنم. ان شاءالله که قبول باشه!
۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۰:۳۳ جناب دچـ ــــار
توضیح نمیدادین هم مشخص بود منشا این داستان ها کجاست :)
پاسخ:
سه سال و نه سال مصاحبت تاثیرگزاره.من خواستم با این جمله قدرشناس باشم.
۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۹ جناب دچـ ــــار
واقعا به این حرفا اعتقاد دارین که بقیه باید خودشون رو بکشن بالا تا حرف ما رو بفهمن؟ :)

معنای رسالت پیغامبری اینه از نظر شماها!؟
پاسخ:
درسته حرفتون. معنای رسالت پیامبری این نیست. کار پیامبر دعوته و برای همین بوده که با وجود دست اندازی های بیشمار مردم، پیامبران سکوت نمیکردن. اما جناب دچار، ما در عصر پیامبری نیستیم! ما در عصر امامتیم. بشر امروز به حدی از رشد عقلی رسیده که دیگه بالای یه بلندی نمیرن تا اونو دعوت به گفتن "لا اله الا الله" کنن! بلکه بهش میگن "سلونی قبل عن تفقدونی". و تا مثل کمیل سرگشته از دونستن و درک معارف نصفه شب به در خونه امام نره چیزی از معارف دستگیرش نمیشه. چون مثل امام مثل کعبه ست که مردم باید به دورش بگردن، نه این که اون دور مردم بگرده و به سراغشون بره.
بشر عصر غیبت که دیگه خیلی کارش سخت تره! بشر عصر غیبت به حدی از رشد می رسه که باید به وسیله امام درون( عقل) به امام بیرونی برسه و چه رذایلی در وجودمونه که باعث میشه ما نص صریح روایات و یا ادعیه و زیارات مشهوره رو درک نکنیم؟
ما میایم کتاب مثلا چهار اثر اسکاول شین رو یکبار میخونیم و انقلابی در نگاهمون به زندگی ایجاد میشه. چرا با یه بار خوندن زیارات، نص صریحش رو درک نمیکنیم و نگاهمون تصحیح نمیشه؟ جز اینه که نگاه عقل ما کور شده؟
کوری عقل زمانی که نور کلام اهل بیت رو نبینه زاویه دید عقل نیست! فساد عقله!
چرا باید نگاه من، نگاهی که معصوم بهم میگه نباشه؟ چه چیزی در وجود من اشکال داره؟ و چرا من میل به درست کردن این اشکال ندارم؟ مگه فطرت بشر این نیست که رو به سوی رشد داشته باشه؟

مگه قرار نیست معارفی که میبینیم و میخونیم در لحظه لحظه زندگیمون بروز و ظهور داشته باشه؟ یعنی کلمه به کلمه مون باید منطبق با گفتار امام بشه. وقتی یه کلمه ای در دسترس عموم قرار میگیره، یعنی عموم باید اینو بدونن و رعایت کنن. یعنی نمره ده اینه. کمتر از این مردوده! زیارات و ادعیه که در دسترس عموم هستن نمره ده معرفت هستن. و نه نمره بالا!

اگر من نص صریح( و نه یه دریافت عرفانی و یا مکاشفه شخصی) رو درک نکنم و کسی هم که میاد این اشکال رو در وجود من درست میکنه برونم، من اشکال دارم و باید اینو در وجودم درست کنم. نه این که توجیه کنم کارمو!

الان معلومه دارم خودمو دعوا میکنم؟ و از دست خودم چه قدر ناراحتم! و این ناراحتیم برای این نیست که به شخص اون آدم بی احترامی کردم بلکه برای اینه که دلسوزی اون آدم رو ندیدم. و این که اون آدم همیشه گفته خودش کسی نیست که بخواد برای توجه و احترام کسی حرفی بزنه و یا کاری بکنه. اما من به خاطر نداشتن میل رشد اونو از خودم روندم! و این نداشتن میل رشد اون آدمو به شدت غصه دار کرد. 
واقعا دارم خودمو دعوا میکنم. واقعا خودمو!

۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۱ جناب دچـ ــــار
از حرفتون اینو فهمیدم که رسالت پیغمبر هدایت ظاهریه و رسالت امام هدایت باطنی درسته؟
پاسخ:
هر دو هدایتشون هم ظاهریه و هم باطنی. اما مراحل رشد باعث میشه خواست انسان بیشتر مطرح بشه. مثل بچه ای که مادرش اول بهش غذا میده اما وقتی بزرگتر شد فقط غذا رو جلوش میذاره تا خودش بخوره.

اگر منظورتون از ظاهری رو درست فهمیده باشم.

۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۴:۱۱ جناب دچـ ــــار
آیا نقلی از پیامبر یا امام وجود داره که بگه من کاری ندارم که حرفامو شما بفهمید یا نه ؟ یا اینکه دستور صریح دادن که با مردم به اندازه عقولشان صحبت کنید
پاسخ:
اصلا حرفی نمی زدن که بیشتر از عقل مردم باشه. تا نمیپرسیدن چیزی نمیگفتن اما از نپرسیدن مردم هم درد میکشیدن. اونها با مردم به تدریج حرف میزدن. از مرحله ای به مرحله بعد و عقل مردم رو مرحله به مرحله در صورت درخواست مردم رشد میدادن. اما یه سطحی سطح پیامبری بوده و یه سطحی سطح امامت.

مسئله اینجاست که من عقلم در اون حدی بود که حرف اون آدم رو بفهمم. وگرنه اون اصلا با من حرف این چیزا رو نمیزد. اون راه نیفتاده به همه هر حرفی بزنه. با من این چیزا رو گفت. دیدم که با بقیه جور دیگه حرف میزنه یا اصلا حرف نمیزنه.
من نفسم رو تربیت نکردم که بتونه ظرفیت حرفای اون آدم رو داشته باشه و از این ناراحتم. به خاطر کنترل نکردن نفسم در معرفت رو به روی خودم بستم. واقعا از خودم ناراحتم!


در ضمن. بله، فرمودن کلم الناس به قدر عقولهم. اما مگه امام معصوم نمیدونسته سطح عقل مردم چیه که مثلا در یه زیارت مشهوره در مورد جایگاه امام و خصوصیات ائمه فرموده؟ لابد امام معصوم سطح عقل عمومی رو بهتر از همه میدونه دیگه...چیزی که امام علنی کرده چرا نباید گفته بشه؟ چرا نباید تمایل به شنیدنش باشه؟ یعنی از زمان رسیدن اون زیارت به دست مردم عقل مردم تنزل کرده؟
۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۴:۲۷ جناب دچـ ــــار

 انتظارتون از خودتون بی شک بالا نیست.

من هم نباید در این سطحی که هستم متوقف بشم باید بیام بالاتر

من اعتراضی به افق نگاه شما ندارم+
پاسخ:
پس قبول دارید که اشتباهم قابل اغماض نیست. نمیدونم چه کار کنم که خودمو بیشتر کنترل کنم و بهتر بشم...زیاد زمان ندارم برای رشد. همیشه که نیستم! واین که آیا واقعا رسول دیگه ای به سراغم میاد؟

خواستن توانستن است. ان شاءالله هممون رشد میکنیم . همنشین ائمه در بهشت میشیم! هیچی دور نیست.

میدونم. حسن نیت شما رو هم درک میکنم. برام به شدت محترم و ارزشمند هستید. ممنون برای این مکالمه.
انبیاء و ائمه امتِ بچه مثبت نمی خواستن...
امتِ با اخلاق (به همون معنای بچه مثبت) هم نمی خواستن.
اونها میخواستن امت موحد درست کنن
چون از توحید هم جهاد برمیخیزه هم اخلاق و هم سیاست  و هم معیشت و هم دنیا و هم آخرت...

برای اینکه انسانی به درک حقیقت توحید برسه واقعا جان میخواد... سعه میخواد... رهایی یا همون طهارت میخواد...

میگن وقتی امام علی رو به زور میبردن برای بیعت... سلمان هم اونجا حضور داشت... فقط یه لحظه در ذهنش خطور کرد که : آخه امام علی که تمام ملک و ملکوت در ید قدرت ولایتش هست چرا باید به این وضع بیفته؟ (نقل به مضمون)
بعدها حضرت علی به سلمان فرمود اون فکر چی بود که اون روز در ذهنت گذشت؟ (به حالت اعتراضی و تشر فرمودن)
میگن در واقعه بیعت گرفتن از امام علی بهترین عملکرد رو مقداد داشت
دستش روی قبضه شمشیرش بود... چشماش به چشم امام علی... منتظر اشاره امام بود... همین... در ذهنش هیچ نمی گذشت... فقط منتظر بود...
کاش ما هم انتظار رو از مقداد یاد بگیریم... انتظار یعنی همین...
البته این به معنای برتری مقام مقداد از سلمان نیست... اصلا به بهتری و کهتری فکر نکنیم... فعلا همون واقعه منظور ماست

یه بار در وب گفتم سوره هود پیغمبر رو پیر کرد طبق روایات اون آیه : فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ﴿۱۱۲﴾
 این بوده.. به قول دوستی  استقامتِ "من تاب معک" پیامبر رو پیر کرد... 
اون دوست میگفت هر کسی که به مقام ولایت برسه در این درد پیامبر با او شریک خواهد شد...
اگر توحید رو بهتر درک کنیم اون درد پیامبر رو هم بهتر درک میکنیم... بدون درک توحید نمیشه در راه ولایت تا آخر استقامت کرد...
برای همین فرمودن همه گناهان بخشیده میشه به غیر از شرک...
چون تمام گناهان و کجی ها از شرک برمیخیزه...
پاسخ:
وقتی به این فکر میکنم که کسانی مثل کنفسیوس یا لائوتسه یا بودا، بدون دسترسی به منبع وحی به اون حد از معرفت و اخلاق و زهد رسیدن؛ به ذهنم میرسه که انبیاء که به منبع وحی اتصال داشتن حتما باید چیزی بالاتر از اخلاق رو برای بشر به ارمغان بیارن.وگرنه چه لزومی داشت که وحی و شریعت باشه؟ فکر میکنم رهایی و پاکی از شرک با همه درجاتش میتونه همون ارمغان و ودیعه انبیاء برای بشر باشه که جز با اتصال به منبع وحی نمیشه بهش رسید.
درک این حقیقت به نظرم جلا و شفافیت زیاد میخواد.
این درد برای رسیدن و رساندن به اون پاکیه.


اون پستتون یادمه.چندبار خوندمش.
اشتباه برخی مذهبیون ما اینه که از منظر اخلاق به اخلاق نگاه میکنن
به اخلاق باید از منظر توحید نگریسته بشه حتی به فقه و سیاست هم باید از منظر توحید نگریسته بشه...
انسان وقتی موحد بشه خیلی خالص و رو میشه برای خدا
اما برای خلقی که موحد نیست خیلی پیچیده و غیرقابل پیش بینی و غیر قابل درک جلوه میکنه...
وقتی غیر قابل درک شدیم... قضاوت نادرست میشیم... مورد هجمه واقع میشیم... غریب میشیم... حالا با همه هجمه ها باید دلسوز هم باشیم... منزوی هم نشیم...

امام علی برای ازدواج دومش دنبال زنی شجاع و قوی میگشت... چون فرزندی شجاع و قوی میخواست...
آیا امام علی نمی دونست حضرت ابوالفضل در صحرا کربلا فرصت جنگ پیدا نمیکنه؟... پس این قدرت و شجاعت رو برای چی میخواست؟

شجاعت و نترسیدن بیش از اون که برای جنگ فیزیکی لازم باشه برای طی طریق توحید لازمه... چون فقط انسانهای شجاع میتونن موحد بشن... و اهل ولایت بشن... امام علی میخواست برای امام حسین یک ولایتمدارِ موحد تربیت کنه...
یاد امام خمینی افتادم که میفرمود: من در تمام عمرم هرگز ترس رو تجربه نکردم...
در حرم امام رضا این حدیث روزی من بود:
حقیقت توکل این است که از غیر از خدا نترسی
پاسخ:
به نظرم خلق تا جایی مهمن که پله رسیدن ما به درجات بالاتر بشن.
میدونم توی اوج دگرخواهی ها یه خودخواهی ای وجود داره...شاید جمله م خشن به نظر بیاد ..ولی خب...


ولایتمدار موحد....
میشه ولایتمدار بود وموحد نبود؟


جمله فقط روزی شما نبود. شما وسیله رسیدن روزی به یکی از دوستان من هم شدید!اینجا رو میخونه ...



امیدوارم سکوتتون خیلی طول نکشه و مثمر ثمر باشه

سربزنید
ولایتمدار به معنای تامش که باشیم یقینا موحد هستیم...
منتها نمیشه مراتب و درجات رو ندیده گرفت
اصلا درجه ولایتمداری به اندازه درجه توحد  شخص هست و درجه توحد هر شخص به اندازه درجه ولایتمداری شخص هست

همه یاران امام حسین در کربلا موحد بودن...
اما بزرگواری میفرمود برخی از شهدای جنگ تحملی ما ، مقامشون از برخی از شهدای کربلا هم بالاتر بود...

حضرت ابوالفضل قله بود در ولایتمداری و تابعیت از امام... 
آقای قاضی میفرمودن به هر کسی مقامی از مقامات عرفانی دادن بدون عنایت حضرت ابوالفضل نبوده...

برام جالبه... در بین ائمه جمعه تهران بررسی ای میکردم و دیدم در بین این چهار پنج نفر کسی که بیشتر و شجاعانه ترین انتقاد رو به مسئولین داخلی میکنن آقای صدیقی هست... چون انتقاد از امریکا و اسرائیل در تریبون نماز جمعه که شجاعت نمیخواد... انتقاد از مسئولین خودمون شجاعت میخواد...
برخی از این ائمه جمعه که خیلی هم هیجانی صحبت میکنن تا حالا اینقدر شجاعانه انتقاد از مسئولین نکردن... و حتی من تا حالا ندیدم اینقدر شجاعت داشته باشن که در مورد آقا (رهبری) از لفظ نائب امام زمان استفاده کنن...
اما آقای صدیقی بارها این کارها رو انجام دادن و جالبه ظاهرش رو هم ببینیم از همه گریان تر هم هست... ظاهرش همش رافت و محبت و اشک هست اما روح استوار و دل شجاعی داره...

اولیای خدا روحی استوار و شجاع میخوان نه ظاهری خشن و پر سر و صدا...
پاسخ:
آقای صدیقی سال هشتاد و هشت به امامت جمعه منصوب شدن...دقیقا بعد از قائله های اون سال به خاطر مواضع صریحشون من ایشونو به خاطر دارم...قبلا هم میشناختم اما از ایشون در اون سال این مواضعشونو یادمه.

به نظرم اتفاقا آدمای شجاع احساسی تر و رئوفتر هستن و ابراز احساساتشون بیشتره. چون از این که بگن من این احساس رو دارم ترسی ندارن...