شاخه سیب

دست دراز می کنم و می چینم...

شاخه سیب

دست دراز می کنم و می چینم...

شاخه سیب

سیب همانند معرفت است
سیب همانند حقیقت است
سیب همانند محبت است
سیب میوه صبر است
سیب میوه آن هنگام است که تو ناز می خری و صبورانه با تمام احساس درد را در آغوش می کشی...
که هماره البلاء للولاء بوده و هست...
سیب میوه ولایت است...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

شیشه دل

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۰ ق.ظ

دل را که کنار بگذاری فقط حبابی خالی از جنس شیشه خواهش می ماند.

من اما هر روز صبح، این حباب شیشه ای را از روی طاقچه خورشید برداشته و بر آن حریر دعا می کشم تا گرد ایام از آن بزدایم. 

بر آن بوسه ای از لبخند و عشق می زنم تا حباب به  محبت معطر شود. 

هر روز صبح بر روی طاقچه خورشید و در کنار آیینه احساس حباب وجودم مصفا می شود.

چه آن که جایگاه دل را جز این شایسته نیست.

هر روز صبح...

سبوحٌ قدوس 

رب الملائکة و الروح



پ.ن: یهو بعد نود و اندی مدت دلم نوشتن خواست. خشکی قلممان به دلیل تنبلیست!عذر تقصیر...
پ.ن: راستش الان که خوندم خودم خیلی از مطلبم خوشم اومد! دلم یه جوری شد...انگار بعد مدتها خدا به قلمم نگاه کرده! :)
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۰۷
سیب

نظرات  (۱۲)

سلام
عیدت مبارک

خوبه...بجنگ با تنبلی؛)
ما هم دعا کن
پاسخ:
سلااام.
خوبی؟
عید شما هم قیژ...(سریع رد شد نشد بقیه شو بگم)
محتاجیم به دعا...

نجنگیدم خودش جنگونده شد..خخخخ
ببین تا پست گذاشتی اومدم ها...

رفیق بی کلک مروه:)

خیلی هم بده که خصوصی نمیشه کرد
پاسخ:
نمیشه خصوصی کرد؟چرا؟ بذار یه نگاه بندازم...
۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۱ جنابــــــــ دچار
بقول شاعر
با تنبلی نجنگ !
فرار کن فرار :))

+کدوم شاعر؟ نمیدونم
پاسخ:
تنبلیم کلی نیست قلمم تنبل شده بود. آدم با دوتا بچه نمیتونه تنبل باشه.
حالا همه فقط در مورد تنبلی میگن..
الان اینو به شما میگم کامنتای بعدی (اگر باشن)ببینید در مورد چی هستن...
۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۵ جنابــــــــ دچار
اوشون حواس منو پرت کرد :))
پاسخ:
...
۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۱:۵۳ جنابــــــــ دچار
جایگاه دل را جز طاغچه شایسته نیست.
پاسخ:
اینم نظریه...
اینم نظری:


مشنو از نی چون حکایت می کند                    بشنو از دل چون روایت می کند

مشنو از نی، نی نوای بینواست                      بشنو از دل، دل حریم کبریاست

نی چو سوزد تلّ خاکستر شود                      دل چو سوزد خانـۀ دلـبر شود

نی زِ خود هرگز ندارد شور و حال                    دل  بـود مـرآت  نــور لایــزال

نی اگر پروردۀ آب وگِل است                         دست پـروده خـداونـدی، دل است

نی اگر بشکست بی قدر و بهاست                بشکند گر دل، خریدارش خداست

نی به هر دست و به هر لب آشناست            دل مکان و خانۀ خاص خداست

نی تهی دست است و بی قدر و بها              دل  بود  گنجینۀ  عشق  و  صفا

نی تهی مغز و درونش پر هواست                  دل تـجلـّی گاه عـرفان و ولاست

نـی تـو را از یاد حق  غافل  کند                     دل تو را بر قُرب حق  نائل  کند

نی چو بینم یادم آید نینوا                             دل شــود نـالان  بـه یـاد کـربـلا

از جفای نی دلم آتش گرفت                         کاش نی از ریشه آتش می گرفت

رفت بر نی رأس پر خـون حسین                    بود زینب پای نی در شور و شین

نی زِ حلقوم حسین خون می مکید                پـای نی زیـنب گریـبان می دریـد

دیـد بر نی چـون سر آن  حق پرست               سر به محمل زد جبین خود شکست

رفت نی در شام و در طشت طلا                   می خـورد نـی بر لـب  آن مـقـتدا

مـی زنـد نـی بـوسه بر دست یـزید                 لـیـک  آزرده  لـب  شـاه  شهــید

نی خورد چون بر لب و دندان او                      دل بسوزد بر لب عطشان او

ذره بس کن ماجرای نی نوا                          سوخت از این غم، دل خیر النساء

دیوان  امام خمینی(رحمه الله علیه)

۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۰:۱۹ پسر انسان
ادم بی احساس مثل جنازه می مونه !
و ما شیعیان با احساس زنده ایم...
۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۸:۲۰ فرزند انقلاب
سبوح قدوس
رب الاملائکة والروح ...

چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود؛

نرگس به هوای می قدح ساز شود

فارغ دل آن کسی که مانند حباب

هم در سر میخانه سرانداز شود



نوشتۀ زیبایی بود.

پاسخ:
شعر قشنگتر بود.

حالا خیلی هم خاص نبود. بیشتر من از این که دستم دوباره به نوشتن رفته خوشحال شدم. پستای قبلی همه حرف زدن بود نه نوشتن...بعد از مدتها واقعا نوشتم.
۲۰ دی ۹۶ ، ۱۶:۲۱ .. مَروه ..
پستای قبلی همه حرف زدن بود نه نوشتن...
اخ گفتی
یه مدته فقط حرف میزنم نمینویسم....
یه ذره هم بنویسم کلی خوشحال میشم
پاسخ:
باید قسمت بشه.
اومده بودم بگم یه مدت شاید نباشم...باید قسمت بشه.
۲۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۰۹ .. مَروه ..
یعنی توفیقه نوشتن؟

اره
فکر میکنم لطافت میخواد.. یه سری چیزای درونی و روحی میخواد...
یه جورایی توحید میخواد...که تو حرف زدن های من نیست...تو حرف زدن های بندگان خدا هست ها...
*

پاسخ:
آره خب...
اگه برای خدا باشه توفیق میخواد دیگه!

هرکس اندازه خودش...مگه من کیم اما همش فکر میکنم اگر هستم پس ارزش توفیق داشتن رو دارم...
ان شاءالله که خدا ما رو جزء بنده هاش حساب کنه...بهتره که ما جای خدا تصمیم نگیریم...

۲۱ دی ۹۶ ، ۱۰:۴۷ .. مَروه ..
:)
ان شاءالله خدا ما رو جزو بندگان خوبش حساب کنه و هر روز بهتر بشیم...

پاسخ:
خدا به ماها خیلی مثبت نگاه میکنه!خیلی بهمون اعتماد داره. وگرنه بهمون میدون نمیداد.
۲۲ دی ۹۶ ، ۰۰:۲۹ .. مَروه ..
پس ما هم باید به خودمون مثبت نگاه کنیم؟
*
امید بخش بود جمله ات...خیلی
پاسخ:
بله!باید!
حرف من نیست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی